آنیتا جونمآنیتا جونم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

آنیتا،بهانه شیرین زندگی ما

من برگشتم از سفر

1390/12/28 16:01
نویسنده : مامان مولود
1,040 بازدید
اشتراک گذاری

من برگشتم از مسافرت دوستای گلم. با دست پر اومدم. من که از وقتی به دنیا اومدم دیگه مامان و بابا به خاطر من سفر نرفتن. حالا امسال دوبار رفتیم مسافرت ولی بابا رضام نیومد. من انقد غصه خوردم. این بار برای خرید رفتیم. همه ش بازار بودیم. هم من خسته شدم و هم مامیِ گلم.

یه چیزی بگم؟! سفر اول که برای چیدن جهیزیه ی عمه جونم رفته بودیم من خیلی فضولی کردم. مجبورشون کردم تمام وسایل خونشونو بردارن. خب دلم تنگه خونه و بابامو مادرجونم و خاله جونام بود. طفلی مامیم هیچ جا نرفت. همه ش مراقب من بود. می دونم خسته اش کردم.

سفر دوم بهم خوش گذشت.من و مامیم با خاله جون و دایی جونم رفتیم. دو تا دوست جدید پیدا کردم ولی خیلی از من بزرگتر بودن اما حسابی بازی کردم باهاشون و کلی خوش گذروندم. من دوس دارم صبا که از خواب پا میشم اول برم توی بغل مامیم بخوابم کمی و براش خودمو لوس کنم و بعد بیدار شم و تا شب همه ش بازی کنم. ولی اونجا که از این خبرا نبود. صب مامی از خواب ناز بیدارم میکرد و میذاشت توی آغوشی و تا شب نمی تونستم بازی کنم. توی بازار وقتی منو میذاشتن راه برم نمیذاشتن از راهی که خودم دوس دارم برم و هی دست منو میگرفتن و دوباره آغوشی. شب که برمیگشتیم خونه انقد بازی میکردم و همه رو خسته میکردم تا خوابم بگیره. اونجا دیگه یاد گرفتم خودم بخوابم. انقد با ستاره ها از توی پنجره بازی میکردم و حرف میزدم تا خوابم بگیره.

مامانم کلی لباس ناز و قشنگ برام گرفته. هم برای عید و هم برای عروسی عمه. خیلی دوستشون دارم.yesssmileyf.gif : 35 par 32 pixels. هر چند نظر منو نپرسید. ولی من سلیقه ی مامانمو دوس دارم.

خوووووب دوست جوونا. از این روزا براتون بگم. صب وقتی از خواب بیدار میشم میرم توی آشپزخونه سراغ کابینتای مامانم. همه رو براش خالی می کنم و دو تا کف گیر میگیرم توی دستم و توی خونه بازی می کنم. توی مسافرت و مهمونی هم همه رو مجبور میکنم که کف گیر و ملاغه ای رو که میخوام بهم بدن.

هنوزم صبا مامانم زود تر بیدارم میکنه و زود یه صبونه بهم میده و میریم خرید.نمیدونم کی این خریدای مامیم تموم میشه که دیگه مجبور نشم صبا زودتر بیدار شم و بجای بازی باید تو بغل مامیم باشم تو بازار...افسوس

راستی من برای اولین بار (20/12/1390) مسواک زدم.مامیم منو برد توی آیینه و برام مسواک زد منم خیلی خوشم اومد و وقتی مامیم مسواک رو به مرواریدام میکشید کلی خندیدم و خمیر دندونمو میخوردمنیشخند

 

عکسِ شاهکار های من

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

صوفیا
28 اسفند 90 3:21
مولود جون ماشالله انیتا چه بزرگو خانم شده خیلی وقته ندیدمش. جالبه با این فاصله هایه نزدیک اینجا باید انیتا رو ببینم .دختر گلتو ببوس

مرسی عزیزم
آره واقعا انقدر دیر همدیگه رو میبینیم که هر که ندونه فکر میکنه چقدر راهمون از هم دوره،اما مهم اینه که حالا هر جور شده همدیگه رو میبینیم
خاله مهنوش
28 اسفند 90 17:06
سلام خاله جون ببخشید ک من نتونستم باهات بیام ک پیشت باشم
خاله مهنوش
28 اسفند 90 17:09
الهی فدات شم!قربونت شم با اون دستای خوشکلت!
وقتی ک تلاش میکنی تا مامان روش اونوره پاهاتو میگیرم و برعکست میکنم!
آجی چشاتو ببند و سعی کن لبخند بزنی

همه چی آرومه ، من چقد خوشحالم...
میبینمت آبجی جون...

مادر بزرگ
28 اسفند 90 19:18
عزیز دلم چقدر دلم برات تنگ شده بود ولی می دونستم که بهت خوش میگذره هرچند مامانو اذیت کردی . فدای اون بازیهاو اداهای قشنگت برم .

مادرجون ما هم دلتنگت شدیم ناجوور.یه دونه ای مادرجون
مهسان
2 فروردین 91 17:32
با تشکر از عکاس عزیز
اونم ماژیکایی که برات گرفتیم و فرتی جعبه شونو پاره کردی و ریختیشون روی زمین
خوش ب حال خودم بود که باهات همسفر بودم
دوس داشتم اولین بار که مسواک میزدی به مرواریدای خوشکلت منم میدیدمت
و در آخر قربونت برم خاله جونم

من همیشه گفتم و هنوزم میگه خاله مهسان تو کارای فرهنگی واس آنیتا سنگ تموم میزاره
خدایی میومدی آنیتا باهامون نبود اصن خوش نمیگذشت

يكي...
6 فروردین 91 8:37
كفش هاي آنيتا كو؟!
مامانش داري ريحان ميچيني احتمالا؟!


ايشالا زودي همه ي دندوناي نانازت در بيان كه ديگه انقد مامان جونو اذيت نكني


ماشالا روز به روز ماه تر ميشي
كي بشه عروسيتو ببينيم (احتمالا مامانت ميخواد چشامو دراره الان )
الهي فدات شم
بوسي اينور
يكي هم اونور

نه مامانش بجای ریحون رفته کفش فروشی سیار بخره برای دخملشِ
مرسی شما لطف دارید.
تینا
18 فروردین 91 11:42
ای جون آنیتای منم خیلی اونجوری سرشو میذاره زمینو پشت سرشو نگاه میکنه
خوشحالم بهتون خوش گذشته ...
سال جدید مبارک

خوب دیگه آنیتا خانم ها نقاط مشترک زیاد دارن
مرسی عزیزم،سال نوی شما هم مبارک
صوفیا
18 فروردین 91 19:56
مولودی منتظرم...........

طلسم شکست
مامان آتین
27 فروردین 91 1:50
ای جانممممم این دخمل خوشمله هم آبانیههههههه
از طرف من روی ماهشو ببوسید

مرسی عزیزم..بله کلا همه آبانیها دوست داشتنی و خوشملن