من برگشتم از سفر
من برگشتم از مسافرت دوستای گلم. با دست پر اومدم. من که از وقتی به دنیا اومدم دیگه مامان و بابا به خاطر من سفر نرفتن. حالا امسال دوبار رفتیم مسافرت ولی بابا رضام نیومد. من انقد غصه خوردم. این بار برای خرید رفتیم. همه ش بازار بودیم. هم من خسته شدم و هم مامیِ گلم.
یه چیزی بگم؟! سفر اول که برای چیدن جهیزیه ی عمه جونم رفته بودیم من خیلی فضولی کردم. مجبورشون کردم تمام وسایل خونشونو بردارن. خب دلم تنگه خونه و بابامو مادرجونم و خاله جونام بود. طفلی مامیم هیچ جا نرفت. همه ش مراقب من بود. می دونم خسته اش کردم.
سفر دوم بهم خوش گذشت.من و مامیم با خاله جون و دایی جونم رفتیم. دو تا دوست جدید پیدا کردم ولی خیلی از من بزرگتر بودن اما حسابی بازی کردم باهاشون و کلی خوش گذروندم. من دوس دارم صبا که از خواب پا میشم اول برم توی بغل مامیم بخوابم کمی و براش خودمو لوس کنم و بعد بیدار شم و تا شب همه ش بازی کنم. ولی اونجا که از این خبرا نبود. صب مامی از خواب ناز بیدارم میکرد و میذاشت توی آغوشی و تا شب نمی تونستم بازی کنم. توی بازار وقتی منو میذاشتن راه برم نمیذاشتن از راهی که خودم دوس دارم برم و هی دست منو میگرفتن و دوباره آغوشی. شب که برمیگشتیم خونه انقد بازی میکردم و همه رو خسته میکردم تا خوابم بگیره. اونجا دیگه یاد گرفتم خودم بخوابم. انقد با ستاره ها از توی پنجره بازی میکردم و حرف میزدم تا خوابم بگیره.
مامانم کلی لباس ناز و قشنگ برام گرفته. هم برای عید و هم برای عروسی عمه. خیلی دوستشون دارم. هر چند نظر منو نپرسید. ولی من سلیقه ی مامانمو دوس دارم.
خوووووب دوست جوونا. از این روزا براتون بگم. صب وقتی از خواب بیدار میشم میرم توی آشپزخونه سراغ کابینتای مامانم. همه رو براش خالی می کنم و دو تا کف گیر میگیرم توی دستم و توی خونه بازی می کنم. توی مسافرت و مهمونی هم همه رو مجبور میکنم که کف گیر و ملاغه ای رو که میخوام بهم بدن.
هنوزم صبا مامانم زود تر بیدارم میکنه و زود یه صبونه بهم میده و میریم خرید.نمیدونم کی این خریدای مامیم تموم میشه که دیگه مجبور نشم صبا زودتر بیدار شم و بجای بازی باید تو بغل مامیم باشم تو بازار...
راستی من برای اولین بار (20/12/1390) مسواک زدم.مامیم منو برد توی آیینه و برام مسواک زد منم خیلی خوشم اومد و وقتی مامیم مسواک رو به مرواریدام میکشید کلی خندیدم و خمیر دندونمو میخوردم
عکسِ شاهکار های من