یه گفت و گوی روزانه که منجر به حس غرور و شادی شد !
دلبر نازم :
چند روز پیش وقتی با هم رفتیم آرایشگاه تا موهاتو مرتب کنم،خانم آرایشگر از همون در سالن که دیدت دلش قنج رفت برات و وقتی گفتم میخوام موهاتو کوتاه کنم کلی گله مند شد که مو به این نازی رو چرا کوتاه میکنی !! منم کلی روضه خوندم براش تا یه جورایی اونم قانع شد.
همینطور که شروع به کار کرده بود بهم نگاه کرد و پرسید بچه بیارم پشیمون میشم؟؟!! چون این روزا حسابی درگیر شیطنتات و بهونه هات هستم نامردی نکردم و بهش گقتم نیار پشیمون میشی!! اگه تو خونوادتون بچه کوچیک دارین باز بهتره اما اگه نداری نیار که پدرت در میاد.هر دو دیگه ساکت شدیم. وقتی اون مشغول کارش بود من داشتم فکر میکردم؛ به دلبریات ، به ناز و اداهات ، به اینکه تحمل دیدن ناراحتیمو گریمو نداری و زود تو هم صورت نازتو ناراحت میگیری و میگی من پیشتم و خیلی نازهای دیگه . . . یهو بهش گفتم خارج از هر حساسیتی بچه خوبه خصوصا اگه بچه ی اول دختر باشه.وقتی دختر داشته باشی احساس میکنی یه همدم پاک از جنس خودت داری،خیلی وقتا میتونه بیشتر از هر کسی بهت آرامش بده. وقتی اینا رو بهش میگفتم اشک تو چشمام بود که اونم متوجشون شده بود. گفت برات دلبری میکنه ؟ گفتم به نظرت چه احساسی دارم وقتی از همون اول صبح که از خواب بیدار میشه سلام و صبح بخیر میگه و وقتی صورتشو شستم و لباسشو عوض کردم بغلم میکنه و میگه مامان همیشه مراقبمی؟؟ اونوقت من محکم بغلش میکنم و میگم آره زندگیم من همیشه تا پای جونم مراقبتم و اونم میگه مامان تو مهربون هستی. . .گفت حتما اون وقت دیگه قورتش میدی؟! گفتم همین که محکم به خودم میچسبونمش و بوس بارونش میکنم بهش اطمینان میده که تا پای جونم پاش وایسادم همون اول صبحی بهمون انرژی میده و تا چند ساعت آرامش رضایت بخشی نصیبمون میکنه ( که البته بعد از گذشت چند ساعت یکم ماجرا بینمون تغییر میکنه )
خلاصه این خانمه کلی عاشقت شده بود و فک کنم ماه بعد که بریم پیشش باردار باشه.
وقتی از آرایشگاه زدیم بیرون یه حس خیلی خوب داشتم و یه جورایی از اینکه اینجور رابطمون رو براش توصیف کرده بودم شاد شده بودم و البته اونجا انقدر تو حس وصف دلبریات بودم که متوجه نشدم موهات دو طرفش یه مدل نیستن و تازه تو خونه فهمیدم که موهای آنیتا خانم اصلا شبیه به مدل کرنلی نیست...
پ.ن : همیشه وقتی میپرسی مامان مولود ! همیشه مراقبمی؟؟ این قسمت از آهنگ ستار تو ذهنم میاد :
تکیه کن بر شانه ام ای شاخه ی نیلوفرینم...
تا غم بی تکیه گاهی را به چشمانت نبینم...
وقتی موهاتو دو گوشی میبندم همش میگی من جودی ابوت شدم ( با شوق )
شال خاله رو دورت بستی و اصرار داشتی اینجور برقصی و حتی جلوی مهمونا بیای !
یه روز گرم خرداد ماه (فدات بشم که بالاخره یه بار ژست گرفتی برای عکس انداختن )