دوباره برگشتیم ;)
سلام عشق مامان
بعد از 13 ، 14 ماه دوباره اومدم. توی این مدت خیلی وقتا می خواستم بیام و آپ کنم! اما راستش همش امروز و فردا کردم و چشم که باز کردم دیدم بیشتر از یکسال شده آپ نکردم!!
سال گذشته یعنی از 27 مهر 92 طبق شرایط مهدکودک ثبت نامت کردم. همون مهدکودکی که بچگی های خودم رو توش گذروندم، و همینطور دایی و خاله مهنوشت. تا یک هفته ی اول وقتی میومدم دنبالت میبایستی تا نیم ساعت بعدش گریه کنم و به خودم بد و بیراه بگم که چرا رفتم دانشگاه تا الان دختر نازم مجبور باشه با سن کمش بره مهدکودک اما خدا رو شکر یه مدت که گذشت متوجه شدم چقد خوشحالی که میری مهد کودک و هر روز که از خواب بیدار میشدی بهترین خبری که حسابی خوشحالت میکرد این بود که اون روز قراره بری مهدکودک. خلاصه یک سال تحصیلی رفتی مهدکودک و خوشبختانه خیلی راضی بودم. کلی شعر یاد گرفتی ، کلی بازیای خوب یاد گرفتی ، انواع نقاشی و خیلی آموزش های خوب دیگه که من رو خیلی خوشحال می کرد از اینکه یکسال رو پر بار گذروندی.
تابستون امسال هم کلاس موسیقی رو شروع کردی ( ارف ). با وجود اینکه خیلیا میگفتن هنوز زوده برات اما واقعا نتیجه ی خوبی گرفتم و حسابی با این آموزشات حال میکنم
یه سوپرایز داشتم که سال گذشته قولش رو داده بودم ! اونم ژورنال 2 تا 3 سالگیت بود که بالاخره آماده شد و عید نوروز تحویلش گرفتم. خیلی دوسش دارم چون هم براش خیلی زحمت کشیدیم و هم عکسات فوق العاده شد
پس نوشت : دخترگلم! روز جهانی کودک رو بهت تبریک میگم و امیدوارم دنیا روزهای خوب و آرومی رو برای فرشته های زمینی اش در پیش داشته باشه.
اینم از عکسای ژورنال آنیتا جونم :
این عکس کاور ژورناله :
عاشقتم بهونه ی زندگیییییییم