آنیتا جونمآنیتا جونم، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

آنیتا،بهانه شیرین زندگی ما

مروری بر لوندیای گل دخمل تو ماه گذشته

1391/5/12 15:58
نویسنده : مامان مولود
973 بازدید
اشتراک گذاری

سلام زندگیم:

عزیز دلم بیست و یک ماهگیت مبارک.ماچخانمیِ من که حالا دیگه سعی میکنی توی بعضی کارا کمکم کنی، اما من دلم نمیخواد اینکارو کنی. فقط با این همون جوجه ی منه که حالا میخواد یواش یواش به من کمک کنه ! امیدوارم که هر ماه از بهار زندگیت بهترین روزا رو برات داشته باشه.قلب

خب بزار یه گزارش کامل از اتفاقات یک ماه گذشته برات بگم.

اول اینکه بعد از کلی نق و نوق و ناله بالاخره دو هفته پیش مروارید دوازدهمت هم سرک کشید (دندون نیش بالا سمت چپ).البته میگن که دندونای نیش خیلی درد داره! امروزم متوجه شدم که بلهههه یه مروارید دیگه هم سرک کشیده (پایین سمت راست کنار دو دندون وسط) حالا متوجه شدم که این دو روز چرا انقدر بی تاب بودی.البته هنوز نهضت ادامه داره چون بقیه دندونای نیشت هم تو راه هستن بسلامتی و دارن سرک میکشن.

یه  ماجرای دیگه اینکه آخرای تیر آقاجون اینا همه رفتن اصفهان و فقط خاله مهسا بخاطر اینکه سرکار میره باهاشون نرفت و موند پیش ما.این یه هفته با اینکه جای خالی بچه ها رو خیلی حس میکردیم و از نبودشون دلگیر بودیم اما روال زندگیمون جالب بود با خاله مهسا. تو هم که خیلی به خاله وابسته شده بودی و از وقتی از سر کار میومد از کنارش جُم نمیخوردی تا وقتی که  دیگه به زور میخوابوندمت. وقتی هم که مادرجون اینا اومدن و دیدیشون فکر کنم یهو دلتنگیتو حس کردی و یه عالمه تو بغل همشون گریه کردی که البته بعد با دیدن سوغاتیات همه چیزفراموشت شد و دنیا به کامت شیرین اومد.

23 تیر هم که سالگرد ازدواج من و بابا رضا بود خواستیم 3 نفری شام بریم بیرون اما چون تو جوجه  ی من وقت غذا خوردن به یک فضای 10 15 متری  احتیاج داری  قید شام بیرون رو زدیم.دلمون هم نیومد که بدون تو بریم آخه تویی که به عشق ما زیبایی دادی حالا چه جور امکان داشت توی جشن ما نباشی ! ! منم دیگه قانع شدم و رضایت دادم که بابا رضا بره غذا بگیره و بریم خونه ی آقاجون اینا که هم تو کنارمون باشی هم بقیه.یه روز خوب بود بهمون خوش گذشت.

یه مدتم میشه که عزیزم سر زبونت افتاده و در مواقع پیش بردن کارت همش میگی عزیزم..یه ریتم جالب تو خونمون هست . ما بخاطر این که جنابعالی وقتی نوشیدنی (نوشابه ،دوغ و ...) روی میز غذا باشه، دیگه غذا نمی خوری واسه ی همین نوشیدنی رو گذاشتیم برای وقتی که غذا تموم شد. آوردنش هم به عهده بابا رضاست اونم چون میخواد تو رو خوشحال کنه همیشه نوشیدنی رو با صدای                "جی جی جی جینگِ جادویی" میاره که تو کلی ذوق میکنی اما حالا دیگه خودت چند لقمه غذا که خوردی همش به بابایی نگاه میکنی و میگی جی جی جی جینگ.البته دیگه هر کجا که باشیم  وقت غذا هر نوشیدنی به جی جی جی جینگ تبدیل شده. اسم میوه هایی رو که دوست داری رو مدام تکرار میکنی مثل : سیب، شَلی ( شلیل )، خِییا (خیار) و البته قاقا (پرتقال) که خیلی دوست داری.

و اما این یکی...وروجک ِ من چون من همیشه لپتو میکشم و میگم جیگرتووو گل دخمل، تو هم تا میگم جیگرتو میای و با اون انگشتای کوچولوت لپ منو میکشی تازه به یه طرفم رضایت نمیدی حتما باید دو تا لپ منو بکشی.وقتی میگم تو دنیای منی باور کن که با تمام وجودم اینو حس میکنم که میگمقلبقلبقلب

 

تلاش وروجک برای بالا کشیدن از اپن

 

 

دلبر من قلب

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

سحر
13 مرداد 91 2:44
قربونت برم با اون عزیزم گفتنت من که امشب همه کارای بامزه ت رودیدم ولی از بین همه بیشتر عاشق عزیزم گفتنتم می بوسمت انیتا جونم

مرسی سحر جون،این عزیزم گفتن شگردش شده دیگه
صوفیا مامان سامیار جون
13 مرداد 91 15:17
الههههههههههههههههی .من که عاشقه سامی گفتنشم خیلی ناز میگه یه ماچ ابدار از لپش بگیر .الان همگی پیشه همیم و جات واقعا خالیه

بی معرفتا میگفتین منم بیام
آره تو خونه هم خودش خودش میگه سامی سامی
مامان امیر مهدی
14 مرداد 91 2:21
ای جونم الهی فدات خالهچه لباسای خوشملی
راستی مولود جون اگه افتخار بدی لوگوی امیر مهدی رو بزار تو وبلاگت ممنون میشم.اینم کدش

Banner and Logo

خدا نکنه عزیزم،لطف داری خاله جون
سارا(مامان سوگل)
14 مرداد 91 14:38
خیلی جالبه چون سوگل هم عاشق آهنگ و بزن و برقصه


ای جانم،فک کنم این 11 آبانیا دیگه روی بزن برقص و هم سفید کردن :دی
مامان آتین
16 مرداد 91 16:48
الهییییییی عزیزم چقدر بانمک شده
وای من عاشق موهاشمممم ... خیلی نازه ماشالله
راستی آتین هم تا نوشیدنی و سالاد یا ترشی سر سفره باشه لب به غذا نمیزنه ماهم همیشه اینا رو بعد غذا می خوریم

روی ماه دخملیو از طرف من ببوس

مرسی خانمی،لطف داری
مهسان
17 مرداد 91 13:36
دیگه میشه با خیال راحت تر لم داد تا آنیتا سفره بندازه و میز بچینه:دی البته فقط اون قسمتایی رو ک دوس داره انجام میده قربونش بشم خودش روز جمعه یهویی هی میگفت عدیدم(عزیزم)
مهسان
17 مرداد 91 13:42
ماشالا این وروجکت روز ب روز بیشتر دلبری میکنه تو این عکس آخریه کپ ستایش افتاده
مهسان
17 مرداد 91 14:01
اون روزایی که رفته بودن مسافرت و تنها بودیم،جدای مساله ی دلتنگی از بهترین روزای عمرم بودن... کنار آنیتا میخوابیدم و صب هم ک چشامو باز میکردم اولین چیی ک میدیدم صورت ماهش بود... اون شبی که رفتین خونه خودتون جدا برام سخت بود
مهنوش
20 مرداد 91 4:06
اااااااااااااااااا خوب منم میخوام پیشش بخوابم البته امشب پیشش خوابیدم
مهنوش
20 مرداد 91 4:06
خاله قربونت برم الهی دوستتتتتتتت دارم خیلی زیاد
مامان آریام
22 مرداد 91 22:43
مامانی من اومدم اینجا از لطفت تشکر کنم، دیدم نظر قبلیم نیست. نمیدونم این اینترنت چه اشکالی داره که گاهی نظرات ثبت نمیشه به هر حال از اینکه همیشه به ما سر میزنی و نسبت به پسر جان لطف داری ازت ممنونم
مامان آریام
22 مرداد 91 22:46
الهی خاله فدای همه این شیرین کاریها و دلبریهات بشه خوش به حال مامانی با این گل دخمل ناز عکس آخری خیلی ملوس شده ببوسید این دخمل نانازی رو
مامان سانای
23 مرداد 91 13:24
مامان آریام
1 شهریور 91 0:32
مامانی بیا که آپ کردم
دخمل ناز ما رو هم ببوس هزار بار....عکس جدید بذار دلمون تنگ شد آخه

حتما میام، این روزا یکم دسترسی به نت برام سخت بود.
حتما عزیزم

مهنوش
4 شهریور 91 22:35
عزیییییییییزم
دلم تنگته

خوب بیا خونه مارو هم خواهی دید


سارا(مامان سوگل)
9 شهریور 91 16:20
مژی مامی آنیتا
9 شهریور 91 19:41
سلام به روی ماه مامان مولود و آنیتا خانم گل. چند بار اومدم سر زدم ولی نظرم ثبت نشد. آفرین به آنیتا جون که همش داره چیزای جدید یاد میگیره.خدا حفظش کنه.
مامان آریام
9 مهر 91 23:30
مامانی کجایی؟؟چرا نمیای و پست جدید نمیذاری؟؟من عکس جدید گذاشتم...خوشحال میشم بیای گل دخمل ناز ما رو هم ببوس
مامان فرنيا
18 مهر 91 8:18
سلام عجب دختر شيريني داريد خيلي بانمكه ماشالله كه اينقدر خوب حرف ميزنه همش 17روز از فرنيا بزرگتري
مامان آریام
18 مهر 91 21:59
مامانی پس کجایی....یه پست جدید بذار دیگه...دلمون تنگید
مامان امیر مهدی
9 آبان 91 3:29
سلام با جشن تولد امیر مهدی آپم. یادگاری فراموش نشه