آنیتا جونمآنیتا جونم، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

آنیتا،بهانه شیرین زندگی ما

یه روز تابستونی آنیتا کنار رودخونه

دختر گلم: امروز برای اولین بار رفتیم کنار رودخونه برای شنا.خیلی استرس داشتم.فکر می کردم خیلی اذیتمون میکنی!اما...عزیزم اصلا اذیتمون نکردی و مثل همیشه سر ساعت خودت غذاتو خوردی و خوابیدی.بعد هم که بیدار شدی کلی آب بازی کردی و جالب بود که از آب بدت نیومد و گریه نکردی! پ.ن: خیلی خوشحالم چون هم به تو خوش گذشت و هم به من و بابا رضا.البته به بقیه هم(دایی مهدی،مادر جون و....). کلی کمک کردن و باهات بازی میکردند. اینم عکساش: ...
16 تير 1390

دختر شیطون من

دختر قشنگم: دیشب وقتی پیش بابا رضا بودی تا من کارمو انجام بدم،دیدم بابا رضا صدام میکنه و میگه عجله کن بیا اینجا و آنیتا رو ببین!منم زود اومدم که دیدم به حالتی ایستادی که حالت چهار دست و پا رفتنه .نمیدونی چقدر خوشحال شدیم.من انقدر ذوق کرده بودم که اشک تو چشمام جمع شده بود.ممکنه بگی چه پدر مادر بیکاری!ولی دخترم نمیدونی وقتی آدم پاره ی تنشو میبینه که داره یه حرکت شیرین وبه یاد ماندنی رو برای اولین بار انجام میده چقدر احساس خوبی بهش دست میده و چقدر شاکر خدای مهربون میشه که این چنین نعمتی رو بهش عطا کرده و اینکه خدا چقدر مهربونه که  میذاره بنده هاش شاهد همچین رویدادهایی باشند. عزیز تر از جونم نمیدونم چرا یه دفعه توی این چند روز آن چنان ش...
13 تير 1390