آنیتا جونمآنیتا جونم، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

آنیتا،بهانه شیرین زندگی ما

یه روز تابستونی آنیتا کنار رودخونه

1390/4/16 1:21
نویسنده : مامان مولود
698 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم:

امروز برای اولین بار رفتیم کنار رودخونه برای شنا.خیلی استرس داشتم.فکر می کردم خیلی اذیتمون میکنی!اما...عزیزم اصلا اذیتمون نکردی و مثل همیشه سر ساعت خودت غذاتو خوردی و خوابیدی.بعد هم که بیدار شدی کلی آب بازی کردی و جالب بود که از آب بدت نیومد و گریه نکردی!

پ.ن: خیلی خوشحالم چون هم به تو خوش گذشت و هم به من و بابا رضا.البته به بقیه هم(دایی مهدی،مادر جون و....). کلی کمک کردن و باهات بازی میکردند.

اینم عکساش:

عکس 1

عکس 2

عکس 3

عکس 4

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

مامان ماهان عشق ماشین
15 تیر 90 1:01
خوش اومدی عزیزم.منزل نو مبارک.زودتر عکساتو بذار ببینیم. خوشحال میشیم به ما هم سر بزنی.
خاله بزرگه
15 تیر 90 1:38
سلاااااااااااام!
چطوره؟؟؟؟!!
حال میکنی؟؟؟!!!!


مرسی.عزیزممممممم.خودم هر کاریش کردم نشد.من قربون این خاله بزرگه شم که همیشه تو کارهای فرهنگی و اینترنتی و ......... همیشه کنارم بودی از وقتی که آنیتا کوچولو توی راه بوده تا الان.ایشاا... قدر زحمتاتو بدونه

خاله بزرگه
15 تیر 90 1:38
الهی خاله دورش بگرده!
تینا
15 تیر 90 13:16
نازی ... ماشالا چه دختر نازی خاله جون از حالا داری شناگر میشیا


خدا کنه همین جور نترسه از آب.و شناگر خوبی بشه.مرسی عزیزم
خاله مهنوش
15 تیر 90 19:50
الهی قربون خندیدنت شم.
فکر کنم سر من رفته ک اذیت نکرد.نه؟
منم تو کارای دیگه کمکت میکنم.فدات


این که صد در صد.منم گفتم داییی و مادرجون و... یعنی همه نمیشه که اسم همه رو بیارم .عزیزم میدونم که همیشه کمکم میکنی.
خاله مهنوش
16 تیر 90 1:47
مادر جون
16 تیر 90 2:03
گلم.جانم.عسلم ....
میدونی که با آمدنت دنیای مرا مثل خودت خوشگل وشاد کردی وحس خوب خوب مادر بزرگ را به من هدیه دادای .جدی جدی مغز فندق از خود فندق خوشمزه تر است .( مامان مولود ناراحت نشه ).راستی میدونی وبلاگ مرا یاد چی می اندازه ؟ کندوی عسل ... چون خودت عسلی ووبلاگت کندوی عسل


مادر جون خوش اومدی به خونمون.همینه که دیگه من وآنیتاجون هم دلمون غنج میره که هر روز بیایم پیشتون.اگه یک روز نبینیمتون اون روز به اندازه یک ماه برامون طول میکشه.دوستت داریم مادر جون
عمه فرشته
16 تیر 90 9:58
به زبون محلي خودمون سقه سرت بام..خليي خيلي ماه وخوشگلي عزيزدلم. وب بوس و ماچ آبدار


خدا نکنه عمه جون.عمه جون مرسی که بهمون سر زدی و همیشه بهمون لطف داری.بوس بوس
مامان ماهان عشق ماشین
16 تیر 90 9:59
ماشالا .هزار ماشالا.آنیتا خانم خیلی خوشکلی.اونایی که تو رو از نزدیک میبینن چطور تا حالا نخوردنت.
من که عکساتو خوردم خاله.جیجرطلا.


مرسییییییی خاله جون.بوس بوس
عمه فهيمه
16 تیر 90 10:05
واي عزيزدلم خيمري من..بايد بگم چند روز پيش آنيتاي خوشگل اولين كلمه اي كه گفت عمه بود هي بهش گفتم بگو عمه عمه اونم ميگفت اومه اومه..قربونت بشم


سلام عمه فهیمه جون.آره اتفاقا خاله مهسا هم شنید و گفت خاله جون همه کاراتو من کنم اونوقت اول میگی عمه!!!همه برام عزیز هستین و دوستتون دارم.عمه فهیمه چون پیش مامان جون هستی شما به مامان جون هم یه خسته نباشی بگو و از طرف ما صورتش رو ببوس




عمه فاطمه
16 تیر 90 10:07
قربون شكل ماهت بشم بخدا ي لحظه فكر كردم عكساي بچگي رضا..خيلي دوست داريم


سلام عمه فاطی جونم که عمه بزرگه هستی و خیلی سرت شلوغه وبا اینکه خونتون نزدیکه ولی ما دیر به دیر میبینیمت. خیلی دوست داریم و ممنون که زحمت کشیدی و به خونمون سر زدی.صورت ماه پویان جون رو هم ببوس.
melody
17 تیر 90 1:44
naziiii
bozorg shode haaaa[h
mojdeh-mamane anita
17 تیر 90 3:07
خیلی ناز و مامانیه.
خدا حفظش کنه.

اگه اجازه بدین لینکش کنم.


سلام.مرسی عزیزم که اومدی .خواهش میکنم اجازه ی ما هم دست شماست.چون اسم دختر گل شما هم آنیتاست خوب این دیگه اجازه خواستن نداره دوست خوبم.صورت ماهش رو ببوس
مهنوش
19 تیر 90 14:37
سلام خاله
چطوری قربونت برم؟
امروز ک مامیو اذیت نکردی؟
زود بیا ک دل خاله برات تنگ شده


خاله جون امروز فکر نمیکنم بیایم دل ما هم تنگ شده.
مامان محمد عرفان
19 تیر 90 20:02
سلام خوش اومدی عزیزم مرسی که بهمون سر زدی اگه مشکلی داشتید خوشحال میشم کمکتون کنم


سلام منم از شما تشکر میکنم که پیش ما اومدین .مرسی دوست خوبم
خاله بزرگه
22 تیر 90 15:03
به عمه فهیمه:
آره...از اون روز که فهمیدم داره مامان رو مثه عمه میگه دیگه فقط دارم "بابا" رو باهاش تمرین می کنم...عمرا که بذارم اول بگه عمه!


ای ناقلا خاله و عمه فرق نمیکنه هر دو عزیز هستید پیش ما.
پانی
28 تیر 90 15:47
ماشاالله به این عروسک ناز.
خدا براتون حفظش کنه .
منم لحظه شماری میکنم برای روزی که بهدادم با قدم های استوارش بایسته و من به سجده بیافتم برای شکر پروردگارش.


مرسی عزیز که به خونمون سر زدی.چشم رو هم بزاری همه چیز یدفعه برات اتفاق میوفته و سریع برات میشه خاطره.انقدر با راه رفتنش برات شیطونی کنه که خسته بشی و بگی چه اون موقع خوب بود ها که سرجاش مینشت و اروم بازی میکرد.
منتظر
30 تیر 90 1:59
خوش به حالت منم منتظر نی نی نازم هستم که به جمع ما اضافه بشه برام دعا کن


عزیزم سلام مرسی که به خونه ی من و دخملم سر زدی!ایشاا... عزیزم به سلامتی سر موقع خودش میاد و دنیاتونو عوض میکنه.