شاهزاده ی یکی یه دونه ی من
سلام دختر ناز نازی مامان
امسال سال جدید برامون با یه حال و هوای دیگه شروع شد،چون تغییراتی تو روند زندگیمون بوجود آمده! من بالاخره بعد از چند سال که شرکت میکردم کنکور و هر بار که قبول میشدم بین دو راهی رفتن یا نرفتن، نرفتنو انتخاب میکردم، امسال با وجود اینکه الان دیگه تو رو دارم، تصمیمم قطعی شد و رفتم دانشگاه. اونم رشته ای که واقعا حس میکنم استعدادش رو دارم. شرایط سخته چون باید توی روز تو رو ببرم خونه ی مامان زیبا و بعضی وقتا همراهش بری مهدکودک مدرسه اش. اینجوری از بعضی برنامه هات بی خبر میشم و میدونی که دوری از تو که حالا دیگه ماشالا یه دختر دلبر و شیرین زبون شدی برای خودتواقعا برای مامانی سخته... و دیگه اینکه من فقط وقتایی میتونم درس بخونم که تو خواب باشی چون نمیخوام حتی یه ثانیه از وقتی رو که بیداری و میتونم از کنارت بودن لذت ببرم رو از دست بدم. اما مهمترین دلیلی که دلم قانع به این کار شد و بهم اراده میده تا بتونم همه سختیا رو تحمل کنم، آینده ی تو، دختر یکی یه دونه و نازمه... مطمئنم که اینکارم میتونه هم برای خودم و هم در آینده ی تو نقش مهمی داشته باشه. امیدوارم بتونم به خوبی از پسش بر بیام و برای تو فرشته ی نازم هیچ کم و کاستی نذارم.
جیگملی من الان دیگه خیلی وقته که میتونی از 1 تا 10 رو فارسی و انگلیسی بشمری. وقتی میریم مهمونی همه ازت میخوان که براشون بشمری و تو هم که ماشالا هزار ماشالا چیزی کم نمیذاری تو دلبری در اینجور مواقع. عمه ها هو از وقتی تو رو دیدن به تکاپو افتادن که به بچه هاشون یاد بدن. ایشالا به زودی زود حروف الفبای انگلیسی رو هم از بر میشی. ولی رنگا رو با اینکه بلدی قاط میزنی بعضی وقتا. بن بن بن آموزش کلمات فارسی رو که یک روزه یادگرفتی و عاشق اینی که کسی بگیره دستش و نشونت بده و تو هم یکی یکی نام ببری. 20 تا کلمه هم از بن بن بن های انگلیسی رو هم کاملا بلدی و با دیدن عکسا کلمه ی انگلیسیشو با اون زبون شیرینیت برامون میگی و خودتم میگی آآآآآآآآفریییییییین و دل همه برات غش و ضعف میره. عیدی خاله مهنوش یه جعبه مداد شمعی بود که عاشقشونی و تمام روز توی دستتن و صب که بیدار میسی دنبال "رنگینات" میگردی. اما چیزی که عاشقشم آوازخونیته. آهنگ مورد علاقه ی منو با صدای فرامرز اصلانی که تا سه پاراگراف اول بلدی و باهام همخونی میکنی ( الا ای آهوی وحشی... ) و آهنگای هوس و آی دنیای شهرام شکوهی رو هم خیلی قشنگ با ریتم و با صدای بلند باهاش همخونی میکنی و سرتو هم باهاشون تکون میدی که همه رو سر ذوق میاری با این حرکاتت.یه روز هم که همونجوری که نشسته بودی و داشتی با اسباب بازیات بازی میکردی یهو متوجه شدم که داری آهنگ گنجشکک اشی مشی فرهاد رو برا خودت میخوونی. منو میگیییییی؟ دهنم باز مونده بود و فقط نگات میکردم و بعدشم که پریدم و سفت بغلت کردم و این دفه تو هاج و واج مونده بودی که من چمه:دی. توی ماشین هم که آهنگا فقط به سلیقه ی تو پخش میشه و کسی جرأت نداره حرف رو حرفت بزنه قربونت بشم. دیگه بخوام بگم باید از علاقه ی بیش از حدی که به شکلات یا به قول خودت "شوکول" داری حرف بزنم که اصلا و ابدا ازش نمیگذری. علاقه ت به کارتون عصر یخبندان که دیگه زبانزد همه شده. یه مدت که موقع عصبانیت یا خوشحالی یا بازی مدام میگفتی "اخندان" "اخندان" و همه میخندیدیم. عاشق "پاندا" و "سید" شدی و همه ی کارا و حرفاشونو تکرار میکردی و با اینکه بیشتر از صد دفه دیده بودیشون هر دفه صدای قهقه ات از توی اتاق بلند میشد فدات شم الهی ولی الان یه جورایی توی ترک به سر میبری! اوایل برای سرگرم شدن و افزایش دایره ی لغاتت برات کارتون میذاشتیم ولی بعد که دیددیم خیلی داری وابسته میشی و خیلی تقلید میکنی از چیزایی که توی این کارتونا میبینی، به فکر افتادیم که ترکت بدیم و ساعات تماشای کارتونت رو کم کنیم. قبل از اینکه بریم خونه ی مامان زیبا هم هماهنگ میکردم که کیس رو قایم کنن و وقتی میگفتیم خباب (همون خراب، البته با زبون شیرین خودت) شده با یه ناز میگفتی "دلست کن" و دل آدم کباب میشد برات. توی خونه هم که فقط باید پرشین تون ببینیم .
توی این مدت موفق شدم دو پروژه ی مهم رو انجام بدم. اول اینکه تقریبا از بهمن ماه میشه که دیگه مامی نمیشی، هر چند که هنوز یه دسته گلایی به آب میدی و کامل بهم نمیگی ولی خب جای امیدواریه چون اونم خوب میشه، همه میگن تا بچه ها یاد بگیرن که موقع دسته گل به آب دادن خبر بدن، زمان میبره و منم سختگیری نمیکنم دیگه. و البته باید بگم که دختر گلم خداروشکر تو برعکس خیلی هم سن و سالای خودت شب ادراری نداری و این واقعا منو خوشحال میکنه. و اما دومین کار شاقی که انجام دادم این بود که شیشه شیرو ازت گرفتم که خیلی بهش وابسته شده بودی و تمام وقت خواب یا وقتای بیداری و ییقراری میبایست تو دهنت باشه. از 11 فروردین دیگه شیشه رو بهت ندادم. هر چند خیلی برات سخت بود و بهونه اش رو میگرفتی اما خدا رو شکر دیگه سختیش تموم شد و فقط گاهی اسمشو میاری.خوشحالم که دیگه میتونم بگم ماشالا دخملم خانم شده براش خودش (خانووووووووووم به زبون خودت )
پ.ن: دوس دارم توی سال جدید روزهایی شاد و سراسر خوشی و خنده در خانه مان سپری کنیم و
دعا میکنم که خدا پنجره ی باز اتاقت باشد. . .
اینم صبح یه روز قشنگ بهاری که رفته بودیم دیدن خاله مهسا تو محیط کارش و معلم دوران دبیرستان من
شب تولد فرزانه جون که تو حسابی با ست کیفای مجلسی سرگرمی
اینم جیگمل مامان جون در حال گیتار زدن