آنیتا جونمآنیتا جونم، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

آنیتا،بهانه شیرین زندگی ما

شبی پر از احساس در شروع یازده ماهگیت

1390/6/14 9:54
نویسنده : مامان مولود
1,124 بازدید
اشتراک گذاری

هستی من:

چند شب پیش وقتی توی ماشین روی دستم خوابیدی و بابا رضا رفت توی مغازه تا خرید کنه من به صورتت خیره شدم نمیدونم چرا از دیدنت توی اون حالت که با مظلومیت خاصی خوابیده بودی اشک تو چشمام جمع شده شد!!! جالب اینجا بود که وقتی چشمم به دستای قشنگت که توی دستم بود افتاد دیگه نتونستم خودمو کننترل کنم و مثل بارون اشکام اومد پایین اصلا نمی تونستم جلوی خودمو بگیرم.آخه میدونی عزیزم وقتی توی شکم مامی بودی خصوصا ماه های آخر دیگه هر شب خوابتو میدیدم که دارم دستات رو تو دستم می گیرم و نوازش میکنم و یا اینکه دارم دستاتو می بوسم یکدفعه اون لحظه تمام خواب هام و آرزوی هر چه زودتر گرفتن دستات توی دستم به ذهنم اومد.چرا احساس کردم ازت غافل شدم؟؟؟و هزار چرای دیگه...

دوباره که بهت نگاه کردم دیگه بیدار شده بودی و داشتی برای من و بابا رضا دلبری می کردی دوباره اشک اومد تو چشمم البته اینبار از شور و شوق داشتنت و همون لحظه بود که مثل همیشه از اعماق قلبم از خدا خواستم و توی دلم التماسش کردم که این نعمت رو به تمام زوج هایی که از داشتنش بی نصیب هستند هدیه کنه انشاا...

پ.ن: عزیزم ده ماهگیت مبارک.روز جمعه وارد یازده ماهگی شدی و من یه لحظه به خودم اومدم ای جان دو ماه دیگه تولد نازنین دخترم هست و احساس کردم هزار تا کار دارم و باید برنامه ریزی کنم تا دیرم نشه. فرشته ی من میخوام ایشاا... اولین تولد زمینی شدنت خاطره انگیز ترین تولدت هم باشه.دوستای خوبم منو از نظرات خوب و جالب خودتون بی نصیب نذارید و برای بهتر برگزار کردن اولین تولد گلکم کمکم کنید.لبخند

پ.ن2: توی پست قبلی اسم بردم که به دخترم لقب "دنیس زلزله" رو دادم و بعضی از دوستان پرسیده بودند که دنیس کیه و با شخصیتش آشنا نبودند.قابل توجه عزیزانی که این شخصیت رو نمیشناسن باید بگم که دنیس یه شخصیت کارتونی قدیمی هست که به دنیس شیطون معروف بود و هر وقت بچه ای خیلی شیطون باشه بهش میگن "دنیس"چشمک

 

آنیتا خانم در شروع یازده ماهگی: (البته به زور تونستم راضیش کنم و این سه عکس رو ازش بگیرماوه)

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

خاله مهنوش
14 شهریور 90 0:51
اوووووووووووووووول
خاله مهنوش
14 شهریور 90 0:52
آخیش!خاله اینجا کلی برات رقصیدم تا اینجور موندی ب هیچ عنوان نخواستی کوتاه بیای


آره واقعا اینا هنر نمایی های خاص خاله مهنوشن که بیشتر وقتا به دادمون میرسن و آنیتا رو برای عکس انداختن آماده میکنه!!!
خاله مهنوش
14 شهریور 90 0:53
قربون دستات بشم.نگاه معصومت دیوونم میکنه
سارا(مامان سوگل)
14 شهریور 90 11:06
سلام عزیزم.مرسی.نگران غذا نخوردن آنیتا جون نباش.من چند جا خوندم علت اصلیش اینه که بچها تو این سن می خوان مستقل شن!من برای سوگل غذاهایی درست می کنم که خودش بتونه بخوره و اونم بهتر غذا می خوره.


مرسی عزیزم از راهنماییت.آخه جالب اینه که هیچ غذایی رو با اشتها نمیخوره جز شیر!!! تمام غذاهایی رو که میشه بخوره امتحان کردم ولی فایده نداشته البته دکترش میگه این بی اشتهایی بخاطر دندوناش هست!
تینا
14 شهریور 90 20:37
ماشالا ... چه ناز شده دخمل گلمون ... با اون لباس نازش ...


مرسی عزیزم.دخملی شما هم نازه.اصلا مگه میشه دخمل اسمش آنیتا باشه و ناز نباشه!!!
خاله بزرگه
15 شهریور 90 23:27
گفته بودی اعصابت خراب میشه ک چندتا چندتا نظر میذارم!!؟؟ میدونی که منم چقد خوشحالی ات برام مهمه!!! پس داشته باش
خاله بزرگه
15 شهریور 90 23:29
یادته اون شب من یه هویی اومدم در ماشینو باز کردم و مچتو گرفتم؟؟!!
خاله بزرگه
15 شهریور 90 23:32
حالا شد شیرین کاری های خاله مهنوش؟؟!!!
خاله بزرگه
15 شهریور 90 23:33
واقعا که دست عکاس گلتون درد نکنه! ایشون فقط خصوصی کار میکنن یا برا دیگران هم هنرنمایی می کنن؟؟!!
خاله بزرگه
15 شهریور 90 23:35
برا تولد دنیس هم ک مدیر تدارکات قول همکاری داده!
خاله بزرگه
15 شهریور 90 23:36
در آخر دورش بگردم با این خنده هاش
خاله بزرگه
15 شهریور 90 23:38
یه چیزی یادم اومد ک تو متن نگفته بودی:
این همون روزیه که اصلا نخوابید...
صب ساعت 7 بیدار شده بود.ظهرم دقیقا یه ساعت بیشتر نخوابید
شبم رفت مهمونی!
ولی فردا صبش قیافه اش دیدنی بود


آره دورش بگردم صبح که از خواب بیدارش کردم خمار خمار بود و پلکای نازش همش سنگینی میکرد
خاله بزرگه
15 شهریور 90 23:39
یه سوال اساسی!

نه فعلن خسته شدم

بقیه شو میذارم برا بعد


بازم خدا رو شکر
مژده مامی آنیتا کوچولو
16 شهریور 90 1:35
مولود جون تو هم مث من احساساتی هستی...منم گاهی وقتی به آنیتا نگاه میکنم گریه ام میگیره.بس که عاشقشم

آنیتا جون روز به روز ماه تر میشه خیلی خانم و ناز شده هزار الله اکبر.


واسش حتما اسفند دود کن.(من خرافاتی نبودم ولی الان همش واسه دخترم اسفند دود میکنم.یعنی خرافاتی شدم؟!)



سلام عزیزم. منم از وقتی گلکم بدنیا اومده به این چیزا بیشتر اعتقاد پیدا کردم قبلا میگفتم خرافاته ولی الان نه.آدم وقتی خودش بچه دار میشه این چیزا رو از نزدیک حس میکنه پس عزیزم خرافاتی نشدی همه همینطور هستیم و تازه حالت طبیعیش همین هست.

خاله مهنوش
17 شهریور 90 18:12
خاله امرز مامانت از خواب بیدارم کرده پاشو آنیتا ر بگیر! چشای منم خمارن!
خاله بزرگه
18 شهریور 90 16:40
سلااااااااااااااااااااااااام من برگشتم (سنجد که یادته) هه
خاله بزرگه
18 شهریور 90 16:42
البته خودت ک میدونی دهنم اصلن ب اون شبیه نیست خدمت خواهر خودم عارضم که... یعنی میخوام یه نکته رو گوشزد کنم!
shahed
23 شهریور 90 14:37
اشک منم در آوردی احساستو درک می کنم
مامان محمد عرفان
24 شهریور 90 23:43
خوشچله چه با نمک میخنده
مامان آیهان جون
29 آبان 90 10:58
چه فرشته کوچولوی خوشگل و نازی


لطف داری عزیزم