دوست داشتنی ترین دستها
دختر نازنینم:
دیشب وقتی خیلی خسته بودم و تلاش میکردم تا بخوابی دیدم برای اولین بار بدون اینکه من ازت بخوام و یا کمکت کنم شروع کردی به دست زدن و خیلی هم خوشت اومده بود از صدای دستات ذوق زده شده بودی و مدام با دست زدن بَ بَ میگفتی .قبلا چندین بار کمکت کردم دست بزنی ولی خیلی راضی نبودی و دستاتو مشت میکردی تا اینکه دیشب با میل خودت اینکارو کردی و منو حسابی خواب زده کردی !چون وقتی این حرکتتو دیدم از خوشحالی انقدر دستای قشنگتو بوسیدم که خواب از سرم پرید.
یکی دیگه اینکه توی این چند وقته خیلی تلاش میکنی که چهار دست و پا بری!سه شنبه شب هم (28|4|90)دیدیم که بعد از تلاش های زیادت تونستی یکی دو قدم برداری ولی زود تعادلت رو از دست دادی و افتادی.اما خوشم میاد که نا امید نشدی و دوباره تلاش خودتو کردی.
پ.ن: هروقت شاهد مرحله ی جدیدی از زندگیت میشم تو دلم غوغایی به پا میشه اول از خوشحالی میخوام بال در بیارم و دوم اینکه همش از خدای مهربون میخوام به من و بابا رضا این توان و قدرتو بده تا برات یهترین بابا ومامان دنیا بشیم !!!!!!
اینم دوست داشتنی ترین دستها: