آنیتا جونمآنیتا جونم، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

آنیتا،بهانه شیرین زندگی ما

دوست داشتنی ترین دستها

1390/4/30 0:26
نویسنده : مامان مولود
648 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازنینم:

دیشب وقتی خیلی خسته بودم و تلاش میکردم تا بخوابی دیدم برای اولین بار بدون اینکه من ازت بخوام و یا کمکت کنم شروع کردی به دست زدن و خیلی هم خوشت اومده بود از صدای دستات ذوق زده شده بودی و مدام با دست زدن بَ بَ میگفتی .قبلا چندین بار کمکت کردم دست بزنی ولی خیلی راضی نبودی و دستاتو مشت میکردی تا اینکه دیشب با میل خودت اینکارو کردی و منو حسابی خواب زده کردی !چون وقتی این حرکتتو دیدم از خوشحالی انقدر دستای قشنگتو بوسیدم که خواب از سرم پرید.

یکی دیگه اینکه توی این چند وقته خیلی تلاش میکنی که چهار دست و پا بری!سه شنبه شب هم (28|4|90)دیدیم که بعد از تلاش های زیادت تونستی یکی دو قدم برداری ولی زود تعادلت رو از دست دادی و افتادی.اما خوشم میاد که نا امید نشدی و دوباره تلاش خودتو کردی.

پ.ن: هروقت شاهد مرحله ی جدیدی از زندگیت میشم تو دلم غوغایی به پا میشه اول از خوشحالی میخوام بال در بیارم و دوم اینکه همش از خدای مهربون میخوام به من و بابا رضا این توان و قدرتو بده تا برات یهترین بابا ومامان دنیا بشیم !!!!!!

اینم دوست داشتنی ترین دستها:

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

خاله بزرگه
1 مرداد 90 0:24
خوشم میاد که باز خودم اولی ام!

قربون اون دستای نازنینش شم الهی!

مطمئن باش که بهترین مامان و بابای دنیا هستین براش!


مرسی خاله مهسای مهربون
خاله مهنوش
1 مرداد 90 1:40
الهی قربونت شم. من ک ÷یشت نبودم تا ببینمت خاله
اما 5شنبه وقتی میخواستم تو رو بدم دست بابات دست زدی
وووووووووووی دیوونم کردی فدات شم
جوجه خوشکله
باز خاله مهسا اول شد


اول دومی نداره خاله مهنوش.مهم اینه که دوتا خاله ها همیشه بهمون سر میزنن.مرسی خاله مهنوش شیطون

تینا
1 مرداد 90 18:09
نازی آنیتا خانوم ... آنیتای منم اولش دوست نداشت من بهش کمک کنم تا خودش یاد گرفت دست بزنه ... دستای خوشگلتو میبوسم خاله جون


مرسی تیناجون.شما هم آنیتا جون رو از طرف من ماچ کن.
مژده مامی آنیتا کوچولو
3 مرداد 90 11:58
دو بار پست جدیدتو خووندم دوستم.خیلی قشنگ بود.لذت بردم.

چقدر قشنگه که آدم یه بچه داشته باشه و لحظه به لحظه شاهد رشد و بالیدنش باشه.

خدا دختر نازنینتو واست حفظ کنه عزیزم.دانشگاه رفتن و عروسیشو ببینی و ذوقشو بکنی.

دستای نازشو برام ببوس.






لطف داری مژده جون.منم آرزوی بهترین ها رو برای دختر نازنینت دارم. شما هم صورت ماه آنیتا جوون رو ببوس.
مامان بزرگ
3 مرداد 90 16:26
سلام جانم ،عمرم ،مغزفندق : وقتی به روندرشد آنیتاجون دقت میکنم ،می بینم دقیقاکپی برابربا اصل است .درست مثل مامان مولود آرام آرام وصبور مراحل رشد راطی میکنی .زمانی که صبح زود ازخواب بیدارت میکردم وسوارسرویس می شدیم تازود در محل کارم حاضربشم ،بدون هیچ گله وشکایتی درآغوشم جا خوش میکردی وبا لبه چادرم بازی میکردی و...اه که من چقدرشرمنده ام چون هیچ وقت فرصت دقت درمراحل رشدمامان مولودت نبودم . اماحالا تمام حرکات تو برایمان شیرین وامیدوارکننده است ...ماهمیشه برای رسیدن به زندگی ،اصل زندگی را ازدست می دهیم .


مامان گلم:من شرمنده ی تو هستم!و همیشه حس میکنم نتونستم جواب زحماتتو بدم.شما تمام زندگیتو صرف ما کردی وخودتو فراموش کردی، حالا میگی شرمنده ای؟ من و آنیتا با تمام وجوددوستت داریم و خدا همیشه سایتو بالا سرمون نگه داره که مایه افتخارمون بودی و هستی و خواهی بود.
خاله مهنوش
5 مرداد 90 3:08
ای خاله جونم.قربونت بشم مامان من شرمندس؟قربونت برم ما شرمنده توییم.تو تمام هستی مایی. ما ب داشتنت میبالیم.قربون خودتو احساسات قشنگت
ملودی
5 مرداد 90 23:16
چقد اینجا خونوادگی شده
اقا ما هم دوست مهنوشیمممم
میخوایم کامنت بدیم با اجازه

مهنوشم گفته بود دست دستی
وای نااازی
میدونم چقد مامانا خوشهال میشن وقتی بچه هاشونو میبینن یه کار جدید


عزیزم خونه ی خودته!شما هم بفرما کامنتت روی چشم.مرسی دوست خوب مهنوش جان
مدرسه ی مامان ها
6 مرداد 90 11:42
سلام مامان مهربون امیدواریم آنیتا جون در پناه خدای بزرگ به موفقیت های روزافزون دست یابد. مدرسه ی مامان ها منتظر نظرات مفید و سازنده ی شما هست.
خاله مهنوش
8 مرداد 90 16:56
سلام.خوبی خاله؟ دلم برات ی ذره شده.دیروز نشد زیادی توبغلم باشی.امروز زودی بیا
مامان شینا
8 مرداد 90 20:06
دخترتون خیلی دوست داشتنیه من لینکتون کردم مایل بودین لینک کنید خوشحال می شم
مامان آریام
19 خرداد 91 21:30
فقط میشه این دستهای دوست داشتنی رو بوسید

مرسی عزیزم،منم فقط همین کارو میکنم